آرزو دارم شبی عاشق شوی
آرزو دارم شبی عاشق شوی
برچسبـهـ ـا :
بــیـــــפֿــــیــــــال
آرزو دارم شبی عاشق شوی
آدمها زندگی میکنند…
انسانها زیبا زندگی میکنند !
آدمها میشنوند !…
انسانها گوش میدهند
آدمهامیبینند…
انسانها عاشقانه نگاه میکنند !
آدمها در فکر خودشان هستند…
انسانها به دیگران هم فکر میکنند
آدمهامیخواهند شاد باشند ا
انسانها میخواهند شاد کنند !
آدمها،اسم اشرف مخلوقات را دارند…
انسانها اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند
آدمهاانتخاب کردهاند که آدم بمانند….
انسانها تغییر کردن را پذیرفتهاند، تا انسان شدند
آدمهامیتوانند انسان شوند…
انسانها در ابتدا آدم بودند !
آدمها.. انسان ها ...
آدمهاآدماند… انسانها " انسان !
اما .....
آدمهاو انسانها هر دو انتخاب دارند ...
اینکه آدم باشند یا انسان،
انتخاب با خودشان است ...
نیاز نیست انسان بزرگی باشید،...
انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست ...
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه…
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران!
گردش یک روز دیرین..
پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرینباز باران، بی ترانه،
بی هوای عاشقانه،
بی نوای عارفانه،
درسکوت ظالمانه،
خسته از مکر زمانه،
غافل از حتی رفاقت،
حاله ای ازعشق ونفرت،
اشکهایی طبق عادت،
قطره هایی بی طراوت،
روی دوش آدمیت،
میخورد بربام خانه
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه.
گفتم ای جنگل پیر
تازگیها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت
هیچ ! کابوس تبر …
گفتم از چوب درختان بهار
چه کسان بهره برند؟
گفت آنان که درختند و
به ظاهر تبرند!
گفتم اما
مگر از جنس خودت نیست تبر!؟
پوزخندی زد و گفت
تازگیها چه خبر…!
نوح
برای خدا
قید پسر را می زند و
ابراهیم
قید پدر را
و من این وسط
برای هیچ
قید خدا را
هر روز می زنم!
سگ نگاه خنده داری به گرگ کرد و گفت،،، آهویت را
ربودم،،،
آیا باز هم میگویی گرگها برترند؟؟؟
تواگرعرضه داشتی آهویت را حفظ میکردی...!!!
گرگ،لبخندی زدو گفت،،،
من ( خدای ) غرورم
رقیب ببینم نمیجنگم ...
پا رویه عشقو احساسم میگذارم ومیدان راخالی میکنم
آهویی که به سگ چشمک بزند!!! لیاقت ندارد زیر سایه
(( گرگ )) زندگی کند
حقش آن است خوراک همان سگ شود